کد مطلب:9088 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:522

جغرافياي تاريخي هجرت حضرت معصومه (س)(3)
مقاله
عصر رضوي



حضرت امام رضا - عليه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال 183 هجري در 35 سالگي، عهده دار مقام مامت شد. دوره امامت ايشان بيست سال بود كه ده سال نخست آن با خلافت «هارون الرشيد»، پنج سال با خلافت «محمد امين » و پنج سال آخر با خلافت «عبدالله المامون » معاصر بود.



با شهادت امام موسي كاظم(ع)، سياست ضد علوي عباسيان با شكست مواجه شد. مردم بيش از پيش به اهل بيت عصمت(ع) گرايش پيدا كردند و اين گرايش حتي در ميان خانواده خلفا و درباريان نيز رسوخ كرد. چنانكه گويند: زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و بزرگترين زن عباسي، شيعه شد و چون هارون الرشيد از آن آگاهي يافت، سوگند خورد كه طلاقش دهد. روايت شده است كه وقتي جسد مطهر امام كاظم(ع) را به جمع پاسبانان حكومت آوردند و با سخنان زشت خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام كردند، سليمان، پسر منصور دوانيقي، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوي اين كار را بگيرند. او، خود، با پاي برهنه در پي جنازه حركت كرد و قضيه را كتبا به اطلاع هارون الرشيد رساند. هارون در پاسخ گفت: اي عمو، صله رحم كردي، خداوند به تو پاداش نيك دهد; به خدا سوگند، سندي بن شاهك اين كار را به دستور ما انجام نداده است.



همه اين كارها به خاطر هراس از شورش علويان سامان يافت. چه اينكه سليمان بن ابي جعفر نيز از برگزيدگان دولت عباسي بود. مؤيد اين سخن اظهارات هارون در پاسخ به يحيي بن خالد برمكي است. يحيي نخست در باره امام كاظم(ع) سعايت كرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسي بن جعفر پسرش جاي او نشسته، ادعاي امامت مي كند.



هارون، از عواقب قتل موسي بن جعفر(ع) بيم داشت، به يحيي گفت: آنچه با پدرش كرديم كافي نيست؟ مي خواهي يكباره شمشير بردارم و همه علويان را بكشم؟



امام رضا(ع) با استفاده از فرصت بدست آمده، آشكارا اظهار امامت كرده; در حالي كه مي دانيم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصي خود خواند تا وصي برگزيده از گزند دشمنان در امان ماند.



بدين ترتيب بايد گفت كه عباسيان طي 15 سال آغازين امامت امام رضا(ع) يا در هراس از علويان به سر مي بردند و يا به منازعات داخلي بين دو برادر، امين و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پيش از پايان محرم سال 198 ق، امين از خلافت خلع و به قتل رسيد. در اين دوره حكومتهاي مستقلي چون «ادارسه » و «اغالبه » پاي گرفتند و قيام ابوالسرايا روي داد. در اين قيام بيش از بيست هزار نفر شركت داشتند و شهرهاي زيادي به تصرف قيام كنندگان در آمد. در سال 199 هجري، ابوالسرايا به دست نظاميان مامون كشته شد.



نام برخي از واليان شهرهاي تصرف شده چنين بود:



والي كوفه; اسماعيل بن علي بن اسماعيل بن امام جفعرصادق(ع)والي يمن; ابراهيم بن موسي بن جعفر(ع)والي اهواز; زيد بن موسي بن جعفر(ع) (زيدالنار)والي بصره; عباس بن محمد بن عيسي بن محمد بن علي بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب والي مكه; حسن بن حسن افطس والي واسط; جعفر بن محمد بن زيد بن علي واسط; حسين بن ابراهيم بن امام حسن(ع)



ولايتعهدي امام رضا(ع)



تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حكومتهاي مستقلي كه در اندك مدتي جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، كه با شعارهايي به نفع علويان حكومت عباسي را از آن خود ساختند، تمسك جويد و رژيم عباسي را با تدبيري زيركانه از سقوط حتمي نجات بخشد.



بيشتر حكومتهاي به استقلال رسيده و عموم قيام كنندگان و رهبران آنها از خاندان پيامبر بودند. چنانكه در قيام ابوالسرايا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولايت يمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، كه پس از شهادت امام كاظم(ع) از امامت علي بن موسي الرضا(ع) آگاهي داشت، وي را وليعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاي شيعي را فرو نشاند.



احمد شبلي مي گويد: ... چه بسا انگيزه بيعت گرفتن مامون براي ولايتعهدي امام رضا(ع) آن بود كه مي خواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زيرا آنان به اولاد علي(ع) تمايل بيشتري داشتند.



علامه جعفر مرتضي حسيني مي گويد:



در ارزيابي شورشهاي ضد عباسي به اين نكته پي مي بريم كه از سوي علويان خطري جدي آنان را تهديد مي كرد; زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسي برمي خاست و رهبريشان نيز در دست افرادي بود كه از استدلال قوي و شايستگي غير قابل انكاري برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.



اينكه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مي كردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مي گفتند، خود دليلي بود بر ميزان درك طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان كه بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.



در اين ميان، مامون بيش از هر كس ديگري مي دانست كه اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده كند و به تحكيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حكومت جاري بپردازد، چه فاجعه اي در انتظارش است.



با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دست به كاري مي زد تا از ورطه هلاكت رهايي يابد. فرو نشاندن شورشهاي علويان، مشروعيت بخشيدن به حكومت عباسي، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويت حسن اطمينان مردم به خليفه اي كه برادر خود را كشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوي بخشي از حقايقي بود كه مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد. او چنان انديشيد كه براي خلافت امام رضا(ع) از مردم بيعت بگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بني هاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پيشنهاد مامون مخالفت كرد. اصرار مامون و خودداري امام دو ماه به طول انجاميد. سرانجام خليفه به حضرت رضا(ع) چنين پيام داد:



«... تو هميشه به گونه ناخوشايندي با من برخورد مي كني، در حالي كه تو را از سطوت خود ايمني بخشيدم. به خدا سوگند، اگر وليعهدي را پذيرفتي كه هيچ، و گر نه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيري، اگر باز همچنان امتناع بورزي، گردنت را خواهم زد».



ناگفته پيداست كه پيشنهاد خلافت هرگز جدي نبود، چگونه ممكن بود مامون، كه براي به دست آوردن خلافت برادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار كند؟



اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدي امام رضا(ع) بود; مساله اي كه حضرت(ع) دلايل پذيرش آن را چنين بيان كرده است:



1. روزي «ابن عرفه » از امام پرسيد: به چه انگيزه اي وارد ماجراي ولعيهدي شدي؟ امام جواب داد: به همان انگيزه اي كه جدم علي(ع) را به ورود در شورا وادار كرد.



2. امام در پاسخ ريان، يكي از يارانش، فرمود: ... خدا مي داند چقدر از اين كار بدم مي آمد. ولي چون مرا مجبور كردند كه ميان كشته شدن يا ولايتعهدي يكي را برگزينم ... در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار بودم.



در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدي را به پذيرش خزانه داري از سوي حضرت يوسف مانند مي كند.



مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدي امام رضا(ع) چنين گفت: «اين مرد كارهاي خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامت خود مي خواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند. در ضمن شيفتگانش بدانند كه او چنانكه ادعا مي كند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او. همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در كار ما شكافي به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامي عليه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشيم. اكنون كه اين شيوه را پيش گرفته، در كارش مرتكب خطا شديم، و با بزرگ كردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در كارش سهل انگاري كنيم. بدين جهت بايد كم كم از شخصيت و عظمت او بكاهيم; بايد او را پيش مردم به صورتي درآوريم كه از نظر آنها شايستگي خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره انديشي كنيم كه از خطرات احتمالي اش جلوگيري كرده باشيم ».



هجرت امام رضا(ع) به ايران



وقتي كار امين پايان يافت و حكومت مامون استقرار پذيرفت. مامون ضمن نامه هاي متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوي به خراسان بيايد و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پيكي براي انتقال امام رضا(ع) روانه مدينه كرد.



صدوق از محول سجستاني نقل مي كند: زماني كه پيكي براي بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدينه شد، من آنجا بودم. امام براي خداحافظي از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون آمده، دوباره به سوي آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداي بلند گريست. من به امام نزديك شده، سلام كردم و علت اين امر را جويا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بيرون مي روم و در غربت از دنيا خواهم رفت...»



حسن بن علي وشاء نقل مي كند كه، امام به من فرمود:



وقتي خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، اعضاي خانواده ام را جمع كردم و دستور دادم برايم چنان گريه كنند كه صدايشان را بشنوم. سپس ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم كردم و گفتم: من ديگر به سوي شما باز نخواهم گشت.



مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بيم آن داشت اگر امام از راه كوفه، جبل و قم حركت كند، مهرورزي شيعيان شهرهاي فوق، حكومت مامون را به خطر اندازد. «تاريخ قم »، كه از كهن ترين كتب موجود جهان تشيع است، هجرت امام رضا(ع) را چنين نقل مي كند:



«... مامون رضا را از مرو به مدينه در صحبت رجاء بن الضحاك به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براي او در آخر سنه ماتين بيعت به ولايت عهد بستند و امام علي بن موسي الرضا عليهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتين مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولايت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به ديهيست از ديههاي طوس كه آنرا سناباد مي خوانند، به نزديك نوقان در سراي حميد بن عبدالحميد الطائي الطوسي در پهلوي رشيد...».



هجرت امام رضا(ع) يك مهاجرت سياسي اجباري بود كه در سال 200 هجري به دستور خليفه وقت انجام شد. مسير هجرت امام از مدينه به مرو چنين است:



1. مدينه 2. مكه (برخي اين شهر را مسير هجرت نمي دانند).



3. نباج 4. بصره 5. اهواز6. اربق (اربك)7. ارجان (بهبهان)8. ابركوه (ابرقوه)9. ده شير (فراشاه)10. يزد11. قدمگاه خرانق (مشهدك)12. رباط پشت بادام 13. نيشابور14. قدمگاه نيشابور15. ده سرخ 16. طوس 17. سرخس 18. مرو



در جريان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روي داد كه به ترتيب عبارت است از: بيماري آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نيشابور و بيان حديث سلسلة الذهب و زنداني شدن در سرخس.



با توجه به استقبال بي نظير مردم نيشابور از امام رضا(ع) و بيان حديث سلسلة الذهب از سوي آن حضرت، رژيم عباسي چنان شايع كرد كه امام رضا(ع) ادعاي الوهيت كرده، او را بدين اتهام در سرخس زنداني ساخت. اينكه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نيست. ولي اين واقعه نشان مي دهد كه پذيرش ولايتعهدي امري تحميلي بود. با ورود امام به مرو، مامون براي انجام يافتن نقشه اش استقبال باشكوهي از وي به عمل آورد و پس از پذيرش ولايتعهدي از سوي امام، به نام آن جناب سكه زد.